مواضيع مماثلة
یک سؤال بی جواب
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: شعر
صفحه 1 از 1
یک سؤال بی جواب
کـودکی کــنــجــکــاو می پـرسـید:
ایهااـنـاس، عــشــق یــعنی چه ؟
دخــــتـــری گـــفــت:اولـش رؤیـــا
اخـرش بــازیــســت و بــازیــچــه
مـــادرش گفــت:عـشـق یعـنی رنج
پـیـنـه و زخم و تاول کــف دســت
پدرش گفـت:بـچه ســاکــت بـــاش
بـی ادب، ایـن بـه تـو نیامـده است
رهــروی گفت: کوچه ای بن بست
سـالـکـی گـفـت:راه پـر خم و پـیچ
در کلاس سـخــن مــعــلــم گفـت:
عین و شین است و قاف، دیگر هیچ
دلـبـری گفت: شـوخی لوسی است
تاجری گفـت: عـشـق کـیـلـو چـنـد
مفـلـسـی گفت: عـشق، پـر کــردن
شــکـم خــالــی زن و فـــرزنـــد
شاعـری گـفـت: یک کمی احساس
مثل احــســاس گــل بــه پــروانــه
عاشقی گفت: خانمان سـوز اسـت
بار ســنـگـیـن عــشــق بـر شـانـه
شـیخ گــفــتــا: گـنـاه بــی بخشش
واعـظی گـفـت: واژه بـی مـعناست
زاهدی گفت: طـوق شـيطـان اسـت
محتسب گفت: منکر عظمی اســت
قــاضــی شــهر عـشـق را فـرمود:
حــد هــفــتــاد تــازیــانه به پـشـت
جاهلی گفت: عشق را عـشق است
پهلوانی گفت: جنگ آهن و مـشت
رهگــذر گـفت: طبل تو خالی است
یـعنـی آواز آن ز دور خـوشـســت
دیگری گفـت: از آن بـپـرهــیـزیــد
یـعـنــی از دور کـن بر آتش دست
چـونکــه بــالا گـرفت بحث و جدل
انـدر آن قــیــل و قــال مـــن دیــدم
طفل مـعـصــوم بــا خــود گــفــت:
من فقــط یــک ســؤال پــرســیــدم
ایهااـنـاس، عــشــق یــعنی چه ؟
دخــــتـــری گـــفــت:اولـش رؤیـــا
اخـرش بــازیــســت و بــازیــچــه
مـــادرش گفــت:عـشـق یعـنی رنج
پـیـنـه و زخم و تاول کــف دســت
پدرش گفـت:بـچه ســاکــت بـــاش
بـی ادب، ایـن بـه تـو نیامـده است
رهــروی گفت: کوچه ای بن بست
سـالـکـی گـفـت:راه پـر خم و پـیچ
در کلاس سـخــن مــعــلــم گفـت:
عین و شین است و قاف، دیگر هیچ
دلـبـری گفت: شـوخی لوسی است
تاجری گفـت: عـشـق کـیـلـو چـنـد
مفـلـسـی گفت: عـشق، پـر کــردن
شــکـم خــالــی زن و فـــرزنـــد
شاعـری گـفـت: یک کمی احساس
مثل احــســاس گــل بــه پــروانــه
عاشقی گفت: خانمان سـوز اسـت
بار ســنـگـیـن عــشــق بـر شـانـه
شـیخ گــفــتــا: گـنـاه بــی بخشش
واعـظی گـفـت: واژه بـی مـعناست
زاهدی گفت: طـوق شـيطـان اسـت
محتسب گفت: منکر عظمی اســت
قــاضــی شــهر عـشـق را فـرمود:
حــد هــفــتــاد تــازیــانه به پـشـت
جاهلی گفت: عشق را عـشق است
پهلوانی گفت: جنگ آهن و مـشت
رهگــذر گـفت: طبل تو خالی است
یـعنـی آواز آن ز دور خـوشـســت
دیگری گفـت: از آن بـپـرهــیـزیــد
یـعـنــی از دور کـن بر آتش دست
چـونکــه بــالا گـرفت بحث و جدل
انـدر آن قــیــل و قــال مـــن دیــدم
طفل مـعـصــوم بــا خــود گــفــت:
من فقــط یــک ســؤال پــرســیــدم
ice queenP87
- تعداد پستها : 66
Points : 216
Reputation : 13
Join date : 2009-05-18
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: شعر
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد