مواضيع مماثلة
خسته ام ميفهميد؟!
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: شعر
صفحه 1 از 1
خسته ام ميفهميد؟!
خسته ام ميفهميد؟!
خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن.
خسته از منحني بودن و عشق.
خسته از حس غريبان? اين تنهايي.
بخدا خسته ام از اينهمه تکرار سکوت.
بخدا خسته ام از اينهمه لبخند دروغ.
بخدا خسته ام از حادث? صاعقه بودن در باد.
هم? عمر دروغ،
گفته ام من به همه.
گفته ام:
عاشق پروانه شدم!
واله و مست شدم از ضربان دل گل!
شمع را ميفهمم!
کذب محض است،
دروغ است،
دروغ!!
من چه ميدانم از،
حس پروانه شدن؟!
من چه ميدانم گل،
عشق را ميفهمد؟
يا فقط دلبريش را بلد است؟!
من چه ميدانم شمع،
واپسين لحظ? مرگ،
حسرت زندگيش پروانه است؟
يا هراسان شده از فاجع? نيست شدن؟!
به خدا من همه را لاف زدم!!
بخدا من هم? عمر به عشاق حسادت کردم!!
باختم من هم? عمر دلم را،
به سراب !!
باختم من هم? عمر دلم را،
به شب مبهم و کابوس پريدن از بام!!
باختم من هم? عمر دلم را،
به حراس تر يک بوسه به لبهاي خزان!!
بخدا لاف زدم،
من نميدانم عشق،
رنگ سرخ است؟!
آبيست؟!
يا که مهتاب هر شب، واقعاً مهتابيست؟!
عشق را در طرف کودکيم،
خواب ديدم يکبار!
خواستم صادق و عاشق باشم!
خواستم مست شقايق باشم!
خواستم غرق شوم،
در شط مهر و وفا
اما حيف،
حس من کوچک بود.
يا که شايد مغلوب،
پيش زيبايي ها!!
بخدا خسته شدم،
ميشود قلب مرا عفو کنيد؟
و رهايم بکنيد،
تا تراويدن از پنجره را درک کنم!؟
تا دلم باز شود؟!
خسته ام درک کنيد.
ميروم زندگيم را بکنم،
ميروم مثل شما،
پي احساس غريبم تا باز،
شايد عاشق بشوم!!
silence- کاربر ویژه
- تعداد پستها : 770
Points : 2448
Reputation : 60
Join date : 2009-05-11
نشان
قدرت:
(2/2)
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: شعر
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد