به دیدارم بیا هر شب
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: شعر
صفحه 1 از 1
به دیدارم بیا هر شب
به ديدارم بيا هر شب ،
در اين تنهايي ِ تنها و تاريک ِ خدا مانند
دلم تنگ است .
بيا اي روشن ، اي روشن تر از لبخند
شبم را روز کن در زير سرپوش سياهيها
دلم تنگ است.
بيا بنگر، چه غمگين و غريبانه
در اين ايوان سرپوشيده ، وين تالاب مالامال
دلي خوش کرده ام با اين پرستوها و ماهيها
و اين نيلوفر آبي و اين تالاب مهتابي
بيا اي همگناه ِ من درين برزخ
بهشتم نيز و هم دوزخ
به ديدارم بيا ، اي همگناه ، اي مهربان با من
که اينان زود مي پوشند رو در خوابهاي بي گناهيها
و من مي مانم و بيداد بي خوابي.
در اين ايوان سرپوشيده ي متروک
شب افتاده ست و در تالاب ِ من ديري ست
که درخوابند آن نيلوفر آبي و ماهيها، پرستوها
بيا امشب که بس تاريک و تنهايم
بيا اي روشني ، اما بپوشان روي
که مي ترسم ترا خورشيد پندارند
و مي ترسم همه از خواب برخيزند
و مي ترسم همه از خواب برخيزند
و مي ترسم که چشم از خواب بردارند
نمي خواهم ببيند هيچ کس ما را
نمي خواهم بداند هيچ کس ما را
و نيلوفر که سر بر مي کشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهيها که با آن رقص غوغايي
نمي خواهم بفهمانند بيدارند.
شب افتاده ست و من تنها و تاريکم
و در ايوان و در تالاب من ديري ست در خوابند
پرستوها و ماهيها و آن نيلوفر آبي
بيا اي مهربان با من !
بيا اي ياد مهتابي !
silence- کاربر ویژه
- تعداد پستها : 770
Points : 2448
Reputation : 60
Join date : 2009-05-11
نشان
قدرت:
(2/2)
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: شعر
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد