پزشکی
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

بال هایت را كجا گذاشتی؟

اذهب الى الأسفل

بال هایت را كجا گذاشتی؟ Empty بال هایت را كجا گذاشتی؟

پست من طرف kocholoi_sheiton الأحد أغسطس 02, 2009 6:43 am

پرنده بر شانه های انسان نشست . انسان با تعجب رو به پرنده كرد

و گفت : اما من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه ی من

آشیانه بسازی.



پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم . اما

گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم .



انسان خندید و به نظرش این بزرگ ترین اشتباه ممكن بود .



پرنده گفت : راستی ، چرا پر زدن را كنار گذاشتی ؟



انسان منظور پرنده را نفهمید ، اما باز هم خندید .



پرنده گفت : نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است .

انسان دیگر نخندید . انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد . چیزی

كه نمی دانست چیست . شاید یك آبی دور ، یك اوج دوست

داشتنی .



پرنده گفت : غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم كه پر

زدن از یادشان رفته است . درست است كه پرواز برای یك پرنده

ضرورت است ، اما اگر تمرین نكند فراموشش می شود .



پرنده این را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال كرد تا این كه

چشمش به یك آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ

بالای سرش آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد .





آن وقت خدا بر شانه های كوچك انسان دست گذاشت و گفت :

یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین و آسمان هر

دو برای تو بود . اما تو آسمان را ندیدی .



راستی عزیزم ، بال هایت را كجا گذاشتی ؟



انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس

كرد . آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گریست !!!!!
kocholoi_sheiton
kocholoi_sheiton

P87



تعداد پستها : 64
Points : 207
Reputation : 7
Join date : 2009-05-17

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه


 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
whats happen?