پزشکی
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
مواضيع مماثلة

    شبی که می خواستم بمیرم

    اذهب الى الأسفل

    شبی که می خواستم بمیرم Empty شبی که می خواستم بمیرم

    پست من طرف the READER الخميس نوفمبر 26, 2009 2:17 am

    شبی که می‌خواستم بمیرم
    در رخت‌خواب عرق می‌ریختم
    و جیر جیر ملخ‌ها را می‌شنیدم
    و جنگ گربه‌ها
    درست پشت خانه‌ام، جریان داشت
    و احساس کردم
    روحم از لابه‌لای تشک به پایین افتاد
    و درست پیش از این‌که
    نقش زمین شود
    به بالا پرواز کردم
    تقریبا
    از راه رفتن عاجز بودم
    اما راه افتادم
    و همه‌ی چراغ‌ها را روشن کردم
    و بعد، به رخت‌خواب برگشتم
    و باز زمین‌خوردن روحم شروع شد
    و باز برخاستنم
    و همه‌ی چراغ‌ها را
    روشن کردم.یک دختر هفت ساله داشتم
    و حس می‌کردم او
    حتما نمی‌خواهد بمیرم
    صرف‌نظر از این
    مرگ و زندگی برایم فرقی نداشت.اما تمام شب
    کسی تلفن نکرد
    دخترم تلفن نکرد
    جیر جیر ملخ‌ها
    تنها صدایی بود که می‌شنیدم
    و این که
    گرم بود هوا
    و به کارم ادامه می‌دادم
    پرواز کردم
    به تخت رفتم
    و دوباره برخاستم
    تا اولین شاخه‌ی آفتاب
    از لای بوته‌ها
    به پنجره‌ام رسید
    رفتم و خوابیدم
    و دست آخر
    روح‌ام پیشم باقی ماند
    و خوابم برد.
    حالا مردم می‌آیند
    به در و پنجره می‌زنند
    تلفن زنگ می‌زند
    و زنگ می‌زند
    و زنگ می‌زند
    پست
    نامه‌های شکوه‌مند می‌آورد
    نامه‌های پرنفرت
    نامه‌های عاشقانه
    همه چیز دوباره
    مثل همیشه است.
    the READER
    the READER
    مدیر فرهنگی

    الحصان
    تعداد پستها : 314
    Points : 930
    Reputation : 27
    Join date : 2009-09-23
    Age : 34
    آدرس پستي : turboboy_68@yahoo.com

    نشان
    قدرت:
    شبی که می خواستم بمیرم Left_bar_bleue2/2شبی که می خواستم بمیرم Empty_bar_bleue  (2/2)

    بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

    بازگشت به بالاي صفحه

    - مواضيع مماثلة

     
    صلاحيات هذا المنتدى:
    شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
    whats happen?