پزشکی
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

فراسوی عشق

اذهب الى الأسفل

فراسوی عشق Empty فراسوی عشق

پست من طرف the READER الخميس نوفمبر 19, 2009 12:00 pm

همه چیزی می‌هراساندمان:
زمان
که در میان پاره‌های زنده از هم می‌گسلد
آنچه بوده‌ام من
آنچه خواهم بود،
آن‌چنان که داسی ما را دو نیم کند.

آگاهی
شفافیتی است که از ورایش بر همه چیزی می‌توان نگریست
نگاهی است که با نگریستن به خویش هیچ نمی‌تواند دید.
واژه‌ها، دستکش‌های خاکستری، غبار ذهن بر پهنه‌ی علف،
آب، پوست،
نام‌های ما
میان من و تو
دیوارهایی از پوچی برافراشته است که هیچ شیپوری آن‌ها را فرو
نمی‌تواند ریخت.
نه رویاها ما را بس است ــ رویایی آکنده از تصاویر شکسته ــ
نه هذیان و رسالت کف آلودش
نه عشق با دندان‌ها و چنگال‌هایش.

فراسوی خود ما
بر مرز بودن و شدن
حیاتی جانبخش‌تر آوازمان می‌دهد.

بیرون
شب تنفس آغاز می‌کند و می‌آرامد
پُر بار از برگ‌های درشت و گرم شبی که
به جنگلی از آینه‌ها می‌ماند:
میوه، چنگال‌ها، شاخ و برگ،
پشت‌هایی که می‌درخشد و
پیکرهایی که از میان پیکرهای دیگر پیش می‌رود.
در این جا آرمیده است و گسترده
بر ساحل دریا
این همه موج کف‌آلود
این همه زنده‌گی ِ ناهوشیار و سراپا تسلیم.
تو نیز از آن ِ شبی: ــ
بیارام، رها کن خود را،
تو سپیدی و تنفسی
ضربانی، ستاره‌یی جدا افتاده‌ای
جرعه و جامی
نانی که کفه‌ی ترازو را به سوی سپده‌دمان فرو می‌آورد
درنگ خونی
تو
میان اکنون و زمان بی‌کرانه.
the READER
the READER
مدیر فرهنگی

الحصان
تعداد پستها : 314
Points : 930
Reputation : 27
Join date : 2009-09-23
Age : 34
آدرس پستي : turboboy_68@yahoo.com

نشان
قدرت:
فراسوی عشق Left_bar_bleue2/2فراسوی عشق Empty_bar_bleue  (2/2)

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه


 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
whats happen?