رهایم کن
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: جملات زیبا
صفحه 1 از 1
رهایم کن
در آن هنگام که از کوچه سار سرد و سخت و حسرت و اندوه تنهایی گذشتم
تو از آن خدای خود, در گلستان وصل غیر بودی.
و آن دم که بر بالین این قلب فسرده زخمی و رنج و نکهتی بی انتها گریستم من,
تو از پی آمال شهوانی خویش بودی
بگذار این مردم غافل بگویند: که این مرد دیوانه ای است خسته
که بر ذره ذره ی پیکر آن عشق جاویدش خدو افکند در هر دم
رهایم کن که زین پس خانه ات این قلب ناسامان نخواهد بود
این قطعه زیبا از همکلاسی خوبمون
taha mehdieraghi
تقدیم به همه دوستان
تو از آن خدای خود, در گلستان وصل غیر بودی.
و آن دم که بر بالین این قلب فسرده زخمی و رنج و نکهتی بی انتها گریستم من,
تو از پی آمال شهوانی خویش بودی
بگذار این مردم غافل بگویند: که این مرد دیوانه ای است خسته
که بر ذره ذره ی پیکر آن عشق جاویدش خدو افکند در هر دم
رهایم کن که زین پس خانه ات این قلب ناسامان نخواهد بود
این قطعه زیبا از همکلاسی خوبمون
taha mehdieraghi
تقدیم به همه دوستان
silence- کاربر ویژه
- تعداد پستها : 770
Points : 2448
Reputation : 60
Join date : 2009-05-11
نشان
قدرت:
(2/2)
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: جملات زیبا
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد