نسیم نفس خداست
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: داستان کوتاه
صفحه 1 از 1
نسیم نفس خداست
بارش زیادی سنگین بود و سربالایی زیادی سخت.دانه گندم روی شانه های نازکش سنگینی میکرد.نفس نفس میزد اما کسی صدای نفس هایش را نمی شنید .کسی او را نمیدید.
دانه از روی شانه های کوچکش سر خورد و افتاد
خدا دانه را فوت کرد مورچه میدانست نسیم نفس خداست
مورچه دانه را دوباره بر دوش گذاشت و به خدا گفت:گاهی یادم می رود که هستی کاشکی بیشتر می وزیدی
خا گفت:همیشه میووزم نکند دیگر گمم کرده ای!
مورچه گفت این منم که گم میشوم بس که کوچکم بس که نا چیز بس که خرد .نقطه ای که بود و نبودش را هیچکس نمیفهمد
خدا گفت :اما نقطه سرآغاز هر خطیست
مورچه زیر دانه گندمش گم شد و گفت:من اما سر آغاز هیچم و ریزم و ندیدنی.من به هیچ چشمی نمی آیم
خدا گفت چشمی که سزاوار دیدن است میبیند چشمهای من همیشه بیناست
مورچه این را میدانست اما شوق گفتگو داشت
دوباره گفت:زمینت بزرگ است و من ناچیزترینم نبودنم را غمی نیست
خدا گفت اما اگر تو نباشی چه کسی دانه گندم را بر دوش بکشد وراه رقصیدن نسیم را در سینه خاک باز کند؟تو هستی و سهمی از بودن برای توست،در نبودنت کار این کارخانه ناتمام است
مورچه خندید و دانه گندم از دوشش دوباره افتاد.خدا دانه را به سمتش هل داد
...........هیچکس اما نمیدانست در گوشهای از خاک مورچه ای با خدا گرم گفتگوست
دانه از روی شانه های کوچکش سر خورد و افتاد
خدا دانه را فوت کرد مورچه میدانست نسیم نفس خداست
مورچه دانه را دوباره بر دوش گذاشت و به خدا گفت:گاهی یادم می رود که هستی کاشکی بیشتر می وزیدی
خا گفت:همیشه میووزم نکند دیگر گمم کرده ای!
مورچه گفت این منم که گم میشوم بس که کوچکم بس که نا چیز بس که خرد .نقطه ای که بود و نبودش را هیچکس نمیفهمد
خدا گفت :اما نقطه سرآغاز هر خطیست
مورچه زیر دانه گندمش گم شد و گفت:من اما سر آغاز هیچم و ریزم و ندیدنی.من به هیچ چشمی نمی آیم
خدا گفت چشمی که سزاوار دیدن است میبیند چشمهای من همیشه بیناست
مورچه این را میدانست اما شوق گفتگو داشت
دوباره گفت:زمینت بزرگ است و من ناچیزترینم نبودنم را غمی نیست
خدا گفت اما اگر تو نباشی چه کسی دانه گندم را بر دوش بکشد وراه رقصیدن نسیم را در سینه خاک باز کند؟تو هستی و سهمی از بودن برای توست،در نبودنت کار این کارخانه ناتمام است
مورچه خندید و دانه گندم از دوشش دوباره افتاد.خدا دانه را به سمتش هل داد
...........هیچکس اما نمیدانست در گوشهای از خاک مورچه ای با خدا گرم گفتگوست
hamishe mosaferP87
-
تعداد پستها : 46
Points : 105
Reputation : 2
Join date : 2009-05-20
Age : 34
آدرس پستي : z_fasele_2008@yahoo.com
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: داستان کوتاه
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد