مواضيع مماثلة
زن از نظر دکتر علی شریعتی
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: جملات زیبا
صفحه 1 از 1
زن از نظر دکتر علی شریعتی
شریعتی میگوید مساله حقوق زن ونقش آن در طول تاریخ ، و به خصوص در سه سده اخیر که یک مساله علمی و فکری است و مذهبها ، فلسفهها و نظامهای اجتماعی مختلف جهتگیریهای مختلفی دراین باره داشتهاند ، او میگوید حقوق اجتماعی وبه خصوص ویژگیهای انسانی زن ، پس از جنگ جهانی دوم ، در مجامع علمی و جریانهای اجتماعی و سیاسی جهان مطرح شده است . او دلیل این امر را جنگ جهانی دوم میداند . به عقیده شریعتی این جنگ روابط خانوادگی را متلاشی کرد ، ارزشهای سنتی و مذهبی و نیز مراسم و رسوم اخلاقی و اخلاق و معنویت اجتماعی را درهم ریخت .او معتقد است که دوره پس از جنگ ، از نظرفکری و اخلاقی تاثیر بسیار انحرافی ناگهانی در نسل بعد از جنگ داشت که همواره زن حامل آن بود[1].
اما ، به عقیده شریعتی ، این تنها خشونت و جنگ نیست که عامل تغییر ارزشها است ، علاوه بر جنگ ، مطرح شدن " جنسیت " نیز در این امر اهمیت دارد . شریعتی توضیح میدهد که غرب پیش از اینها از نظر فلسفی و فکری ، اجتماعی و تولیدی ، و تمدنی و فرهنگ با سدههای میانه و مذهب کاتولیک درگیر مبارزهای همه جانبه شد و باهمه قیدها ، ارزشهای اخلاقی و فکری و اعتقادی که کلیسا به نام دین از آنها دفاع میکرد ، در افتاد و نابود کرد . یکی از چیزهایی که کلیسا به نام دین از آن دفاع میکرد ، حقوق و ارزشها و شخصیت معنوی و اجتماعی و انسانی زن بود . شریعتی توضیح میدهد که چگونه پس از رنسانس و بعد از پیروزی و رشد بورژوازی ، فرهنگ بورژوازی که فرهنگ آزادی فردی است بر کلیسا پیروز گشت . به عقیده شریعتی با پیروزی بورژوازی بر حاکمیت حقوقی و اخلاقی و روحی و علمی کلیسا ، همه قیدها وبندها و ارزشهای مثبت و منفی درباره زن که در مجموع به نام دین حمایت میشد در برابر فرهنگ بورژوازی نابود شد و به ناگهان مساله آزادی جنسی مطرح گشت . زن چون میدید که زیر این شعار همه محرومیتها و قیدهای ضد انسانی او نیز از بین میرود ، از شعار آزادی به شدت استقبال کرد . این مساله در ادامه به نظر شریعتی همچنان ادامه یافت تا این که به قلمروی علم نیز سرایت کرد . شریعتی معتقد است آن چه که امروز به نام علم بیان میشود بینش بورژوازی است و با آمدن فروید و مکتب علمی جنسی او، یعنی اصالت جنس ، طبقه بورژوا که اصولا طبقه پستی است و یک نظام ضد انسانی دارد که در چارچوب آن جز پول هیچ ارزش متعالی انسانی دیگری درک نمیشود ، مجموعه ارزشها و احساسها و نبوغها را بر اساس اقتصاد به معنی لختی وعریانی و تفسیر کرد . به این ترتیب تجلیهای روحی و عمیق انسانی و استعدادهای خدایی انسان همگی جلوه عقدهای گوناگون سرکوب شده جنسی وانمود شد وروابط انسانی در پرتوی روابط جنسی توجیه گشت . فروید مکتب جنسی خود را واقعیتگرایی ( رآلیسم) نامید و به وسیله آن آدمی را در حد یک حیوان جنسی و اقتصادی خلاصه کرد[2] .
شریعتی معتقد است که علاوه بر دگراندیشان دست سوم و چهارمی کشورهای جهان سوم ، که ارمغان فروید را به نام بت علم میپذیرند ، یک عامل دیگر نیز در گسترش فرهنگ بورژوا در جهان اسلام نقش حیاتی دارد و آن گروههای ارتجاعی و انحرافی هستند که میخواهند با تعصبها و سنتهای منحط و غیر انسانی خود ، خویشتن را حفظ کنند . به عقیده او این گونه افراد همگام و همراه با فرویدیسم ، زمینه را برای پذیرش دعوت به اصالت جنس فراهم میکنند . شریعتی میگوید این گروه با ایجاد بدبینی درنسل جوان و بخصوص زنان از طریق قید و بند و محرومیت آنان ازهمه حقوق انسانی و مذهبی خود ، بهترین همکار بورژوایی است که به یلگی و رهایی زن فرامیخواند[3] .
شریعتی راه حل مساله زن را نه در دعوت به اصالت جنس ، و نه در دعوت متعصبان ، هیچ یک نمیداند ، بلکه آشکارا بیان میکند که یکی از عوامل بزرگی که میتواند جوامع شرقی را در برابر هجوم فکری و فرهنگی غرب که یکی از وجوه آن زندگی زن مدرن است توانایی مقاومت ببخشد ، داشتن فرهنگ غنی ، تاریخ سرشار از زیبایی و تجربه و ارزش و عقیده و نیز حقوق انسانی مترقی و به ویژه چهرههای بسیار پر شکوه و کامل انسانی در مذهب و تاریخ است . او جوامع اسلامی را از این جهت دارای توان بالقوه بسیاری میداند که میتوانند با تکیه و با احیای آن و با رواج ارزشهای انسانی موجود در فرهنگ و در گذشته خود نسل جدید را توانایی مقاومت در برابر غرب ببخشند . شریعتی در خصوص مساله زن ، شناساندن و احیای چهرههای ممتاز وشخصیتهای نمونه زنده در تاریخ و مذهب اسلام به نسل و زن جدید را ، بهترین راه مقابله با مدرنیسم جنسی میداند . از این رو او میگوید مساله اصلی در این جا ، چگونه فهمیدن اهل بیت است که در نظر شیعیان مظهر ارزشهای متعالی هستند . از آن جا که او ارزشهای اهل بیت را منحصر به قوم خاصی ، نه شیعیان و نه مسلمانان ، نمیداند اسوه بودن آنها را برای تمامی بشریت در ابعاد گوناگون اعلام میکند[4].
شریعتی در نگاهی آسیب شناسانه به معتقدات رایج مسلمانان میگوید که معمولا در ذهن ما دو مساله باهم مخلوط میشود در حالی که باید از هم تفکیک شوند و آن تفکیک سنت از مذهب است . به عقیده شریعنی این دو در طول تاریخ با هم مخلوط شده و مجموعهای از عقاید و سلیقهها ، رفتارها و احساسات و روابط اجتماعی و حقوقی را ساختهاند که برای جامعه مقدس شمرده میشوند . حقوق اسلامی ، ارزشهای اسلامی ، دستورها و قوانین اسلامی در مورد زن ، خانواده و همه چیزبا سننی که در داخل جامعه بومی در طول تاریخ درباره زن و خانواده و جنسیت ساخته میشوند ، ترکیب میگردند و تعصبات آن جامعه را میسازند . به عقیده شریعتی هم متعصبان ما هنگام دفاع از معتقدات خود ، و هم درگراندیشان ما درنقد آنها ، به تفکیک این دو مقوله از یکدیگر توجه نمیکنند . متعصبان در دفاع از دین ، از سنن غیرمذهبی نیز دفاع میکنند و دگراندیشان ما نیز هنگام نقد این سنن ، عقاید اسلامی را نیز به نقد میکشند . در صورتی که شریعتی معتقد است که تمایز میان این دو دسته برای ما مسلمانان ضروری است . زیرا ما مسلمانان عقیده داریم که حقوق اسلامی برخاسته از فطرت است . این قوانین همان قوانینی است که ساخته دست و اراده خالق قوانین طبیعت است وبه نظر او قوانین طبیعت کهنه نمیشود از این رو قوانینی که بر اسا س این ناموس کلی خلقت پیریزی میشود ، کهنه نمیشوند . اما سنتهای اجتماعی، زاییده نظام تولید ، نظام مصرف ، نظام فرهنگی نو و نظام اجتماعی است . این نظام وقتی دورهاش تمام میشود تحول پیدا میکند ، عوض میشود ، کهنه میشود ، عبث و منحط میشود و حالت ارتجاعی میگیرد و منفی میشود یا مانع ترقی میگردد . شریعتی میگوید اگر این تفکیک در ذهن ما صورت نگیرد ، آن وقت مذهب که یک پدیده زنده و جاوید است چون در قالب منحط و کهنه و جامد سنت قرار گرفته است ، نمیتواند نقش موثر در زندگی معتقدان و پیروان داشته باشد و از خطر هجوم و حرکت آن چنانی مصون بماند و خود رادر هر قرن و نسلی زنده و حاضر و موثر نشان دهد . او ازاین رو یک دگراندیش آگاه را یک سنت شناس، تاریخ شناس ، اسلام شناس و زمان شناسی میداند که بزرگترین رسالت فرهنگی اش این است که اسلام را به عنوان یک محتوای همیشه زنده از درون قالبهای سنتی کهنه که از اسلام نبوده، بلکه متعلق به زندگی بومی یک ملت و یک قوم بوده ، خارج کند و دور سازد[5].
شریعتی میگوید چهره فاطمه چهرهای است که اگر درست ترسیم شود ، اگر آن چنان که واقعا بوده ، آن چنان که واقعا میاندیشیده ، سخن میگفته ، زندگی میکرده ، آن چنان که در مسجد نقش داشته ، در شهرنقش داشته ، در خانه نقش داشته ، در زمان نقش داشته ، درمبارزه اجتماعی نقش داشته ، در اسلام نقش داشته، در تربیت فرزند نقش داشته ، آن چنان که بوده ، همه ابعاد بزرگ ماوراییش برای این نسل تصویر و معرفی شود ، نه تنها مسلمان بلکه هر انسان دوستی که وفاداربه ارزشهای انسانی و معتقد به آزادی حقیقی انسان و زن است ، معتقد میشود و او را به عنوان بزرگترین تصویر و بزرگترین الگو برای پیروی امروز خواهد پذیرفت [6]. این عقیده انگیزه او در نگارش کتاب " فاطمه فاطمه است " میباشد . او در این کتاب در صدد است که به زن جهان سومی ، زنی که میخواهد انتخاب کند ، زنی که نه چهره موروثی را میپذیرد و نه چهره تحمیلی صادراتی پست ترین و پلید ترین دشمنان انسانیت را ، الگوی بدیل سومی را ارایه دهد [7].
شریعتی در مقایسه میان نظام خانواده در اسلام با غرب میگوید مساله خانواده و اصالت خانواده از مسایل بسیار اساسی وعمیق در اسلام است . به نظر شریعتی سنگ زیرین همه مسایل زنان ، تصویر اسلام از خانواده است . او با فهرست کردن تعهدات متقابل زن ومرد در اسلام[8] بیان میکند که نوع این تعهدات به حفظ خانواده ودرراستای اصالت خانواده است .در حالی که به عقیده شریعتی نوع تکیه غرب به مساله زن در مسیر اصالت فردی زن میباشد . یعنی زن رااز خانواده بیرون میآورد و او را یه عنوان یک موجود انسانی مطرح میکند و برای او حقوق اختصاصی و اصیل قایل میشود . به عقیده شریعتی اصالت فرد نه تنها جامعه را به عنوان یک بنای کامل و پیوسته ، متزلزل کرده است ، بلکه خانواده راهم متلاشی کرده است . اصالت فرد ، زن را به عنوان عضوی از خانواده از میان برده است و در عوض او را به عنوان یک فرد کامل د رجامعه مطرح کرده است . این تصویر اززن ، شکل ازدواج وتشکیل خانواده را به صورت یک مناژ) Menage ) و نه فامیل ، به گونهای که زن و مرد را به عنوان دو موجود تمام در کنار هم مینشاند در حالی که دراسلام اصالت خانواده ، زن ومرد را به عنوان دو موجود نیمه تمام که در خانواده ، یک موجود تمام را میسازند و مکمل یکدیگرند ، مطرح میکند[9] . شریعتی درباره دفاع از احکامی چون چندهمسر گزینی مردان و ازدواج موقت ، میان واقعیت غیر قابل دفاع موجود جامعه ، و فلسفه حقیقی این احکام تمایز میگذارد . او میگوید تجربه " جبهه آزادی بخش اجزایر " در دوره 1954 تا 1961 نشان میدهد که وقتی جامعهای یک جهاد پیگیر ضد استعماری یا ضد استبدادی را درپیش دارد وبرای آن جامعه تلفات مجاهدین مطرح است ، به خاطر این که خانوادههای شهدای این جهاد بیسرپرست نمانند ، تعدد زوجات به عنوان یک ضرورت و نیز به عنوان یک پاسخ به یک مساله لطیف و حساس انسانی مطرح میشود . به نظر شریعتی موضوع ازدواج موقت و حجاب نیز چنین است[10].
شریعتی از دو نوع حجاب سخن میگوید اول حجابی است که نشان سنتی است که به زن تحمیل میگردد . شریعتی میگوید این گونه از حجاب در زن همواره ایجاد عقده و نفرت از مذهب میکند و با از میان رفتن اجبار نیز از بین میرود . اما نوع دوم حجاب به عقیده شریعتی حجابی است که نشان عقیده و جهان بینی خاصی است ، نشان الگوی بدیل مدرنیسم جنسی است . به عقیده شریعتی این نوع حجاب ، دیگر به قالب و شکل ، چادریا روسری یا... ، بستگی ندارد و بیشتر به معنای آن میاندیشد
اما ، به عقیده شریعتی ، این تنها خشونت و جنگ نیست که عامل تغییر ارزشها است ، علاوه بر جنگ ، مطرح شدن " جنسیت " نیز در این امر اهمیت دارد . شریعتی توضیح میدهد که غرب پیش از اینها از نظر فلسفی و فکری ، اجتماعی و تولیدی ، و تمدنی و فرهنگ با سدههای میانه و مذهب کاتولیک درگیر مبارزهای همه جانبه شد و باهمه قیدها ، ارزشهای اخلاقی و فکری و اعتقادی که کلیسا به نام دین از آنها دفاع میکرد ، در افتاد و نابود کرد . یکی از چیزهایی که کلیسا به نام دین از آن دفاع میکرد ، حقوق و ارزشها و شخصیت معنوی و اجتماعی و انسانی زن بود . شریعتی توضیح میدهد که چگونه پس از رنسانس و بعد از پیروزی و رشد بورژوازی ، فرهنگ بورژوازی که فرهنگ آزادی فردی است بر کلیسا پیروز گشت . به عقیده شریعتی با پیروزی بورژوازی بر حاکمیت حقوقی و اخلاقی و روحی و علمی کلیسا ، همه قیدها وبندها و ارزشهای مثبت و منفی درباره زن که در مجموع به نام دین حمایت میشد در برابر فرهنگ بورژوازی نابود شد و به ناگهان مساله آزادی جنسی مطرح گشت . زن چون میدید که زیر این شعار همه محرومیتها و قیدهای ضد انسانی او نیز از بین میرود ، از شعار آزادی به شدت استقبال کرد . این مساله در ادامه به نظر شریعتی همچنان ادامه یافت تا این که به قلمروی علم نیز سرایت کرد . شریعتی معتقد است آن چه که امروز به نام علم بیان میشود بینش بورژوازی است و با آمدن فروید و مکتب علمی جنسی او، یعنی اصالت جنس ، طبقه بورژوا که اصولا طبقه پستی است و یک نظام ضد انسانی دارد که در چارچوب آن جز پول هیچ ارزش متعالی انسانی دیگری درک نمیشود ، مجموعه ارزشها و احساسها و نبوغها را بر اساس اقتصاد به معنی لختی وعریانی و تفسیر کرد . به این ترتیب تجلیهای روحی و عمیق انسانی و استعدادهای خدایی انسان همگی جلوه عقدهای گوناگون سرکوب شده جنسی وانمود شد وروابط انسانی در پرتوی روابط جنسی توجیه گشت . فروید مکتب جنسی خود را واقعیتگرایی ( رآلیسم) نامید و به وسیله آن آدمی را در حد یک حیوان جنسی و اقتصادی خلاصه کرد[2] .
شریعتی معتقد است که علاوه بر دگراندیشان دست سوم و چهارمی کشورهای جهان سوم ، که ارمغان فروید را به نام بت علم میپذیرند ، یک عامل دیگر نیز در گسترش فرهنگ بورژوا در جهان اسلام نقش حیاتی دارد و آن گروههای ارتجاعی و انحرافی هستند که میخواهند با تعصبها و سنتهای منحط و غیر انسانی خود ، خویشتن را حفظ کنند . به عقیده او این گونه افراد همگام و همراه با فرویدیسم ، زمینه را برای پذیرش دعوت به اصالت جنس فراهم میکنند . شریعتی میگوید این گروه با ایجاد بدبینی درنسل جوان و بخصوص زنان از طریق قید و بند و محرومیت آنان ازهمه حقوق انسانی و مذهبی خود ، بهترین همکار بورژوایی است که به یلگی و رهایی زن فرامیخواند[3] .
شریعتی راه حل مساله زن را نه در دعوت به اصالت جنس ، و نه در دعوت متعصبان ، هیچ یک نمیداند ، بلکه آشکارا بیان میکند که یکی از عوامل بزرگی که میتواند جوامع شرقی را در برابر هجوم فکری و فرهنگی غرب که یکی از وجوه آن زندگی زن مدرن است توانایی مقاومت ببخشد ، داشتن فرهنگ غنی ، تاریخ سرشار از زیبایی و تجربه و ارزش و عقیده و نیز حقوق انسانی مترقی و به ویژه چهرههای بسیار پر شکوه و کامل انسانی در مذهب و تاریخ است . او جوامع اسلامی را از این جهت دارای توان بالقوه بسیاری میداند که میتوانند با تکیه و با احیای آن و با رواج ارزشهای انسانی موجود در فرهنگ و در گذشته خود نسل جدید را توانایی مقاومت در برابر غرب ببخشند . شریعتی در خصوص مساله زن ، شناساندن و احیای چهرههای ممتاز وشخصیتهای نمونه زنده در تاریخ و مذهب اسلام به نسل و زن جدید را ، بهترین راه مقابله با مدرنیسم جنسی میداند . از این رو او میگوید مساله اصلی در این جا ، چگونه فهمیدن اهل بیت است که در نظر شیعیان مظهر ارزشهای متعالی هستند . از آن جا که او ارزشهای اهل بیت را منحصر به قوم خاصی ، نه شیعیان و نه مسلمانان ، نمیداند اسوه بودن آنها را برای تمامی بشریت در ابعاد گوناگون اعلام میکند[4].
شریعتی در نگاهی آسیب شناسانه به معتقدات رایج مسلمانان میگوید که معمولا در ذهن ما دو مساله باهم مخلوط میشود در حالی که باید از هم تفکیک شوند و آن تفکیک سنت از مذهب است . به عقیده شریعنی این دو در طول تاریخ با هم مخلوط شده و مجموعهای از عقاید و سلیقهها ، رفتارها و احساسات و روابط اجتماعی و حقوقی را ساختهاند که برای جامعه مقدس شمرده میشوند . حقوق اسلامی ، ارزشهای اسلامی ، دستورها و قوانین اسلامی در مورد زن ، خانواده و همه چیزبا سننی که در داخل جامعه بومی در طول تاریخ درباره زن و خانواده و جنسیت ساخته میشوند ، ترکیب میگردند و تعصبات آن جامعه را میسازند . به عقیده شریعتی هم متعصبان ما هنگام دفاع از معتقدات خود ، و هم درگراندیشان ما درنقد آنها ، به تفکیک این دو مقوله از یکدیگر توجه نمیکنند . متعصبان در دفاع از دین ، از سنن غیرمذهبی نیز دفاع میکنند و دگراندیشان ما نیز هنگام نقد این سنن ، عقاید اسلامی را نیز به نقد میکشند . در صورتی که شریعتی معتقد است که تمایز میان این دو دسته برای ما مسلمانان ضروری است . زیرا ما مسلمانان عقیده داریم که حقوق اسلامی برخاسته از فطرت است . این قوانین همان قوانینی است که ساخته دست و اراده خالق قوانین طبیعت است وبه نظر او قوانین طبیعت کهنه نمیشود از این رو قوانینی که بر اسا س این ناموس کلی خلقت پیریزی میشود ، کهنه نمیشوند . اما سنتهای اجتماعی، زاییده نظام تولید ، نظام مصرف ، نظام فرهنگی نو و نظام اجتماعی است . این نظام وقتی دورهاش تمام میشود تحول پیدا میکند ، عوض میشود ، کهنه میشود ، عبث و منحط میشود و حالت ارتجاعی میگیرد و منفی میشود یا مانع ترقی میگردد . شریعتی میگوید اگر این تفکیک در ذهن ما صورت نگیرد ، آن وقت مذهب که یک پدیده زنده و جاوید است چون در قالب منحط و کهنه و جامد سنت قرار گرفته است ، نمیتواند نقش موثر در زندگی معتقدان و پیروان داشته باشد و از خطر هجوم و حرکت آن چنانی مصون بماند و خود رادر هر قرن و نسلی زنده و حاضر و موثر نشان دهد . او ازاین رو یک دگراندیش آگاه را یک سنت شناس، تاریخ شناس ، اسلام شناس و زمان شناسی میداند که بزرگترین رسالت فرهنگی اش این است که اسلام را به عنوان یک محتوای همیشه زنده از درون قالبهای سنتی کهنه که از اسلام نبوده، بلکه متعلق به زندگی بومی یک ملت و یک قوم بوده ، خارج کند و دور سازد[5].
شریعتی میگوید چهره فاطمه چهرهای است که اگر درست ترسیم شود ، اگر آن چنان که واقعا بوده ، آن چنان که واقعا میاندیشیده ، سخن میگفته ، زندگی میکرده ، آن چنان که در مسجد نقش داشته ، در شهرنقش داشته ، در خانه نقش داشته ، در زمان نقش داشته ، درمبارزه اجتماعی نقش داشته ، در اسلام نقش داشته، در تربیت فرزند نقش داشته ، آن چنان که بوده ، همه ابعاد بزرگ ماوراییش برای این نسل تصویر و معرفی شود ، نه تنها مسلمان بلکه هر انسان دوستی که وفاداربه ارزشهای انسانی و معتقد به آزادی حقیقی انسان و زن است ، معتقد میشود و او را به عنوان بزرگترین تصویر و بزرگترین الگو برای پیروی امروز خواهد پذیرفت [6]. این عقیده انگیزه او در نگارش کتاب " فاطمه فاطمه است " میباشد . او در این کتاب در صدد است که به زن جهان سومی ، زنی که میخواهد انتخاب کند ، زنی که نه چهره موروثی را میپذیرد و نه چهره تحمیلی صادراتی پست ترین و پلید ترین دشمنان انسانیت را ، الگوی بدیل سومی را ارایه دهد [7].
شریعتی در مقایسه میان نظام خانواده در اسلام با غرب میگوید مساله خانواده و اصالت خانواده از مسایل بسیار اساسی وعمیق در اسلام است . به نظر شریعتی سنگ زیرین همه مسایل زنان ، تصویر اسلام از خانواده است . او با فهرست کردن تعهدات متقابل زن ومرد در اسلام[8] بیان میکند که نوع این تعهدات به حفظ خانواده ودرراستای اصالت خانواده است .در حالی که به عقیده شریعتی نوع تکیه غرب به مساله زن در مسیر اصالت فردی زن میباشد . یعنی زن رااز خانواده بیرون میآورد و او را یه عنوان یک موجود انسانی مطرح میکند و برای او حقوق اختصاصی و اصیل قایل میشود . به عقیده شریعتی اصالت فرد نه تنها جامعه را به عنوان یک بنای کامل و پیوسته ، متزلزل کرده است ، بلکه خانواده راهم متلاشی کرده است . اصالت فرد ، زن را به عنوان عضوی از خانواده از میان برده است و در عوض او را به عنوان یک فرد کامل د رجامعه مطرح کرده است . این تصویر اززن ، شکل ازدواج وتشکیل خانواده را به صورت یک مناژ) Menage ) و نه فامیل ، به گونهای که زن و مرد را به عنوان دو موجود تمام در کنار هم مینشاند در حالی که دراسلام اصالت خانواده ، زن ومرد را به عنوان دو موجود نیمه تمام که در خانواده ، یک موجود تمام را میسازند و مکمل یکدیگرند ، مطرح میکند[9] . شریعتی درباره دفاع از احکامی چون چندهمسر گزینی مردان و ازدواج موقت ، میان واقعیت غیر قابل دفاع موجود جامعه ، و فلسفه حقیقی این احکام تمایز میگذارد . او میگوید تجربه " جبهه آزادی بخش اجزایر " در دوره 1954 تا 1961 نشان میدهد که وقتی جامعهای یک جهاد پیگیر ضد استعماری یا ضد استبدادی را درپیش دارد وبرای آن جامعه تلفات مجاهدین مطرح است ، به خاطر این که خانوادههای شهدای این جهاد بیسرپرست نمانند ، تعدد زوجات به عنوان یک ضرورت و نیز به عنوان یک پاسخ به یک مساله لطیف و حساس انسانی مطرح میشود . به نظر شریعتی موضوع ازدواج موقت و حجاب نیز چنین است[10].
شریعتی از دو نوع حجاب سخن میگوید اول حجابی است که نشان سنتی است که به زن تحمیل میگردد . شریعتی میگوید این گونه از حجاب در زن همواره ایجاد عقده و نفرت از مذهب میکند و با از میان رفتن اجبار نیز از بین میرود . اما نوع دوم حجاب به عقیده شریعتی حجابی است که نشان عقیده و جهان بینی خاصی است ، نشان الگوی بدیل مدرنیسم جنسی است . به عقیده شریعتی این نوع حجاب ، دیگر به قالب و شکل ، چادریا روسری یا... ، بستگی ندارد و بیشتر به معنای آن میاندیشد
koorosh- مدیر ایران شناسی
- تعداد پستها : 189
Points : 721
Reputation : 10
Join date : 2009-09-14
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: جملات زیبا
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد