پزشکی
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
مواضيع مماثلة

پیرمرد و دریا

اذهب الى الأسفل

پیرمرد و دریا Empty پیرمرد و دریا

پست من طرف mary الخميس نوفمبر 05, 2009 10:38 am

پیرمرد و دریا (به انگلیسی: The old man and the sea) نام رمان کوتاهی است از ارنست همینگوی، نویسنده سرشناس آمریکایی. این رمان در سال ۱۹۵۱ در کوبا نوشته شد و در ۱۹۵۲ به چاپ رسید. «پیرمرد و دریا» واپسین اثر مهم داستانی همینگوی بود که در دوره زندگی‌اش به چاپ رسید. این داستان، که یکی از مشهورترین آثار اوست، شرح تلاش‌های یک ماهیگیر پیر کوبایی است که در دل دریاهای دور برای بدام انداختن یک نیزه‌ماهی بسیار بزرگ با آن وارد مبارزهٔ مرگ و زندگی می‌گردد. نوشتن این کتاب یکی از دلایل عمده اهدای جایزه ادبی نوبل سال ۱۹۵۴ به ارنست همینگوی بوده‌است.

پیرمرد و دریا یک «رمان کوتاه» است چرا که این رمان به فصل‌ها و یا قسمت‌های جدا تقسیم نشده‌است و علاوه بر این فقط اندکی از یک داستان کوتاه بلندتر است. «پیرمرد و دریا» برای اولین بار در تمامیت خود، شامل ۲۶٬۵۰۰ واژه، در شماره یکم سپتامبر ۱۹۵۲ مجله لایف (Life) منتشر شد و باعث گردید که ظرف فقط ۲ روز بیش از ۵ میلیون نسخه از این مجله به فروش برود. نقدهایی که درباره این داستان نوشته شد همگی بدون استثنا و بطور اغراق‌آمیزی مثبت بودند. هرچند بعدها تعداد کمی نقد مخالف نیز نوشته شد که نویسندگانشان زیاد با «پیرمرد و دریا» میانه خوبی نداشتند و به آن خرده می‌گرفتند. در یکی از چاپ‌های اولیه، نام کتاب در روی جلد اشتباهاً «پیرمردها و دریا» به چاپ رسیده بود.

الکسی لئونوف در خاطراتش نقل کرده که پیرمرد و دریا‌ یکی از کتاب‌های مورد علاقه یوری گاگارین بوده است. وی این موضوع را در سفرش به کوبا به خود ارنست همینگوی هم گفته بوده است.

خلاصه داستان

«پیر مرد و دریا» داستان مبارزه حماسی ماهیگیری پیر و با تجربه‌است با یک نیزه ماهی غول پیکر برای بدام انداختن آن. صیدی که می‌تواند بزرگ‌تری صید تمام عمر او باشد.

وقتی داستان آغاز می‌گردد سانتیاگو Santiago، پیرمرد ماهیگیر، ۸۴ روز است که حتی یک ماهی هم صید نکرده‌است. او آنقدر بد شانس بوده‌است که پدر و مادر شاگرد او، مانولین Manolin، او را از همراهی با پیرمرد منع کرده و به او گفته‌اند بهتر است با ماهیگیرهای خوش شانس تر به دریا برود. مانولین اما به پیر مرد علاقه مند است و در تمام مدتی که پیرمرد دست خالی از دریا برگشته‌است هر شب به کلبه او سر زده ، وسائل ماهیگیری اش را ضبط و ربط کرده، برایش غذا برده و با او در باره مسابقات بیس بال آمریکا به گفتگو نشسته‌است. یک شب بالاخره پیرمرد به مانولین می‌گوید که مطمئن است که دوران بدشانسی‌های او به پایان رسیده‌است و بهمین دلیل خیال دارد روز بعد قایقش را بردارد و برای صید ماهی تا دل آبهای دور خلیج برود.

فردای آنشب در روز هشتاد و پنجم سانتیاگو به تنهایی قایقش را به آب می‌اندازد و راهی دریا می‌شود. وقتی از ساحل بسیار دور می‌شود طعمه خود را به دل آبهای عمیق خلیج می‌سپارد. ظهر روز بعد یک ماهی بزرگ، که پیرمرد مطمئن است یک نیزه ماهی است، طعمه را می‌بلعد. سانتیاگو قادر به گرفتن و بالا کشیدن آن ماهی عظیم الجثه نیست و متوجه می‌شود که در عوض ماهی دارد قایق را می‌کشد و با خود می‌برد. دو روز و دو شب بهمین صورت می‌گذرد و پیرمرد با جثه نحیف خود فشار سیم ماهیگیری که توسط ماهی کشیده می‌شود را تحمل می‌کند. سانتیاگو در اثر کشمکش و تقلا زخمی شده‌است و درد می‌کشد اما با اینحال ماهی را برادر خطاب می‌کند و تلاش و کوشش‌های او ارج می‌گذارد و آنرا را ستایش می‌کند.

در روز سوم ماهی از کشیدن قایق دست بر می‌دارد و شروع می‌کند به چرخیدن بدور آن. پیرمرد متوجه می‌شود که ماهی خسته شده‌است و با اینکه خود نیز رمقی در بدن ندارد هرطور شده ماهی را بکنار قایق می‌کشاند و با فرو کردن نیزه‌ای در بدنش آنرا می‌کشد و به مبارزه طولانی خود با آن ماهی سرسخت و سمج پایان می‌بخشد. سانتیاگو ماهی را به کنار قایق خود می‌بندد و پارو زنان به‌طرف ساحل حرکت می‌کند و به این می‌اندیشد که در بازار چنین ماهی بزرگی را از او به چه مبلغی خواهند خرید و ماهی با این جثه بزرگش شکم چند نفر گرسته را سیر خواهد کرد. پیرمرد اما پیش خود بر این عقیده است که هیچکس لیاقت آنرا ندارد که این ماهی با وقار و بزرگ منش را بخورد.

وقتی سانتیاگو در راه بازگشت به ساحل است کوسه‌ها که از بوی خون پی به وجود نیزه ماهی برده‌اند برای خوردنش به آن حمله می‌برند. پیرمرد چندتا از این کوسه‌ها را از پای در می‌آورد ولی در نهایت شب که فرا می‌رسد کوسه‌ها تمام ماهی را می‌خورند و فقط اسکلتی از او باقی می‌گذارند. سانتیاگو بخاطر قربانی کردن ماهی خود را سرزنش می‌کند. روز بعد پیش از طلوع آفتاب پیرمرد به ساحل می‌رسد و با خستگی دگل قایقش را بدوش می‌کشد و راهی کلبه‌اش می‌گردد. وقتی به کلبه می‌رسد خود را روی تختخواب می‌اندازد و به خوابی عمیق فرو می‌رود.

عده‌ای از ماهیگیران بی‌خبر از ماجراهای پیرمرد برای تماشا به دور قایق او و اسکلت نیزه‌ماهی جمع می‌شوند و گردشگرانی که در کافه‌ای در همان حوالی نشسته‌اند اسکلت را به اشتباه اسکلت یک کوسه‌ماهی می‌پندارند. شاگرد پیرمرد، مانولین، که نگران او بوده‌است با خوشحالی او را صحیح و سالم در کلبه‌اش می‌یابد و برایش روزنامه و قهوه می‌آورد. وقتی پیرمرد بیدار می‌شود، آن دو دوست به یکدیگر قول می‌دهند که بار دیگر به اتفاق برای ماهیگیری به دریا خواهند رفت. پیر مرد از فرط خستگی دوباره به خواب می‌رود و خواب شیرهای سواحل آفریقا را می‌بیند.
mary
mary
کاربر ویژهکاربر ویژه

تعداد پستها : 100
Points : 272
Reputation : 5
Join date : 2009-10-11

نشان
قدرت:
پیرمرد و دریا Left_bar_bleue2/2پیرمرد و دریا Empty_bar_bleue  (2/2)

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه

- مواضيع مماثلة

 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
whats happen?