بایزید یا محمد؟
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: مذهبی
صفحه 1 از 1
بایزید یا محمد؟
افلاکی چنین روایت می کند:" شمس هنگامی با جلال الدین محمد برخورد کرد که جلال الدین از مدرسه خود، که در کاروان سرای پنبه فروشان بود، بیرون آمده بود و از خان شکر ریزان می گذشت که شمس به نزد او آمد و دهانه اسب او را گرفت و از جلال الدین محمد پرسید که: بایزید بسطامی در مقامات سلوکی و طریقتی بالاتر بود یا محمد بن عبدالله؟ جلال الدین بر آشفت و گفت: چه جای سوال است؟ محمد پیامبر خدا بود و بایزید مریدی از مریدان او و شاگردی از شاگردان او.
شمس به اعتراض گفت اگر چنین است پس چرا محمد گفت: ما عرفناک حق معرفتک (ما آنگونه که باید، تو - خدا- را نشناختیم)؛ اما بایزید گفت: سبحانی ما اعظم شانی".
سخنی که از بایزید نقل شده است، یکی از سخنانی است که منافات با تعالیم "شریعت" دارد و معنای آن این است :"من چه عظیم الشان (بلندمرتبه) هستم؟! پاک باد وجود من که من عظیم الشانم!"
سوال شمس این بود که: اگر پیامبر اسلام برتر از بایزید است، پس چرا یکی چنین می گوید و دیگری چنا ن ادعایی می کند؟
مولانا، در جواب شمس، می گوید به خاطر آن است که ظرفیت بایزید سخت تنگ بود و به نوشیدن قطره ای از می مست شده بود و آن فریادهای مستانه را سر می داد.
اما به گفته مولانا، ظرفیت اقیانوس گونه پیامبر، چندان فراخ بود که با وجود دریاهای معرفت، که در او ریخته بودند، همچنان احساس عطش می کرد و باز از خداوند می خواست که بر او بیشتر فرو ریزد.
گفته اند که وقتی شمس این جواب را از مولانا شنید نعره ای زد و بی هوش شد. این آغاز دوستی و رفاقت عمری آنان بود.
شمس به اعتراض گفت اگر چنین است پس چرا محمد گفت: ما عرفناک حق معرفتک (ما آنگونه که باید، تو - خدا- را نشناختیم)؛ اما بایزید گفت: سبحانی ما اعظم شانی".
سخنی که از بایزید نقل شده است، یکی از سخنانی است که منافات با تعالیم "شریعت" دارد و معنای آن این است :"من چه عظیم الشان (بلندمرتبه) هستم؟! پاک باد وجود من که من عظیم الشانم!"
سوال شمس این بود که: اگر پیامبر اسلام برتر از بایزید است، پس چرا یکی چنین می گوید و دیگری چنا ن ادعایی می کند؟
مولانا، در جواب شمس، می گوید به خاطر آن است که ظرفیت بایزید سخت تنگ بود و به نوشیدن قطره ای از می مست شده بود و آن فریادهای مستانه را سر می داد.
اما به گفته مولانا، ظرفیت اقیانوس گونه پیامبر، چندان فراخ بود که با وجود دریاهای معرفت، که در او ریخته بودند، همچنان احساس عطش می کرد و باز از خداوند می خواست که بر او بیشتر فرو ریزد.
گفته اند که وقتی شمس این جواب را از مولانا شنید نعره ای زد و بی هوش شد. این آغاز دوستی و رفاقت عمری آنان بود.
koorosh- مدیر ایران شناسی
- تعداد پستها : 189
Points : 721
Reputation : 10
Join date : 2009-09-14
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: مذهبی
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد