بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
2 مشترك
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: شعر
صفحه 1 از 1
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم ،
همه تن چشم شدم ، خيره به دنبال تو گشتم ،
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم ،
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم .
در نهانخانه ي جانم ، گل ياد تو ، درخشيد
باغ صد خاطره خنديد ،
عطر صد خاطره پيچيد :
يادن آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
پر گشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتي بر لب آن جوي نشستيم .
تو ، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت .
من همه ، محو تماشاي نگاهت .
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ي ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
يادم آيد : تو يه من گفتي :
- « از اين عشق حذر كن !
لحظه اي چند بر اين آب نظز كن ،
آب ، آيينه ي عشق گذران است .
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است،
باش فردا ، كه دلت با دگران است !
تا فراموش كني ، چندي از اين شهر سفر كن ! »
با تو گفتم : « حذر از عشق !؟ - ندانم
سفر از پيش تو ؟ هرگز نتوانم ،
نتوانم !
روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد ،
چون كبوتر ، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدي ، من نه زميدم ، نه گسستم ... »
باز گفتم كه : « تو صيادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم ، نتوانم ! »
اشكي از شاخه فرو ريخت
مرغ شب ، ناله ي تلخي زد و بگريخت ...
اشك در چشم تو لرزيد ،
ماه بر عشق تو خنديد !
يادم آيد كه : دگر از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم .
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شب هاي دگر هم ،
نه گرفتي دگر از عشق آزرده خبر هم ،
نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم ...
بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم ، خيره به دنبال تو گشتم ،
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم ،
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم .
در نهانخانه ي جانم ، گل ياد تو ، درخشيد
باغ صد خاطره خنديد ،
عطر صد خاطره پيچيد :
يادن آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
پر گشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتي بر لب آن جوي نشستيم .
تو ، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت .
من همه ، محو تماشاي نگاهت .
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ي ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
يادم آيد : تو يه من گفتي :
- « از اين عشق حذر كن !
لحظه اي چند بر اين آب نظز كن ،
آب ، آيينه ي عشق گذران است .
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است،
باش فردا ، كه دلت با دگران است !
تا فراموش كني ، چندي از اين شهر سفر كن ! »
با تو گفتم : « حذر از عشق !؟ - ندانم
سفر از پيش تو ؟ هرگز نتوانم ،
نتوانم !
روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد ،
چون كبوتر ، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدي ، من نه زميدم ، نه گسستم ... »
باز گفتم كه : « تو صيادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم ، نتوانم ! »
اشكي از شاخه فرو ريخت
مرغ شب ، ناله ي تلخي زد و بگريخت ...
اشك در چشم تو لرزيد ،
ماه بر عشق تو خنديد !
يادم آيد كه : دگر از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم .
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شب هاي دگر هم ،
نه گرفتي دگر از عشق آزرده خبر هم ،
نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم ...
بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم
koorosh- مدیر ایران شناسی
- تعداد پستها : 189
Points : 721
Reputation : 10
Join date : 2009-09-14
رد: بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود
تو در کنار من بنشینی ؟؟؟
محال بود
پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری
با تو چقدر کوچه ما بی مثال بود
تو در کنار من بنشینی ؟؟؟
محال بود
پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری
با تو چقدر کوچه ما بی مثال بود
hosnaP87
-
تعداد پستها : 23
Points : 48
Reputation : 6
Join date : 2009-05-17
Age : 33
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: شعر
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد