مواضيع مماثلة
گفتگو با خدا
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: داستان کوتاه
صفحه 1 از 1
گفتگو با خدا
در رویاهایم دیدم كه با خدا گفتگو می كنم .
خدا پرسید پس تو میخواهی با من گفتگو كنی؟ من در پاسخش گفتم: اگر وقت دارید. خدا خندید و گفت وقت من بی نهایت است. در ذهنت چیست كه می خواهی از من بپرسی؟
پرسیدم چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد؟ خدا پاسخ داد: كودكی شان.
اینكه آنها از كودكی شان خسته می شوند و عجله دارند زود بزرگ شوند و بعد دوباره پس از مدت ها آرزو می كنند كه كودك باشند...
اینكه آنها سلامتی شان را از دست می دهند تا پول بدست آورند و بعد پولشان را از دست می دهند تا سلامتی شان را بدست آورند.
اینكه با اضطراب به آینده نگاه می كنند و حال را فراموش می كنند و بنابراین نه در حال زندگی می كنند نه در آینده.
اینكه آنها به گونه ای زندگی میكنند كه گویی هرگز نمی میرند و به گونهای می میرند كه گویی هرگز زندگی نكردهاند...
خدا پرسید پس تو میخواهی با من گفتگو كنی؟ من در پاسخش گفتم: اگر وقت دارید. خدا خندید و گفت وقت من بی نهایت است. در ذهنت چیست كه می خواهی از من بپرسی؟
پرسیدم چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد؟ خدا پاسخ داد: كودكی شان.
اینكه آنها از كودكی شان خسته می شوند و عجله دارند زود بزرگ شوند و بعد دوباره پس از مدت ها آرزو می كنند كه كودك باشند...
اینكه آنها سلامتی شان را از دست می دهند تا پول بدست آورند و بعد پولشان را از دست می دهند تا سلامتی شان را بدست آورند.
اینكه با اضطراب به آینده نگاه می كنند و حال را فراموش می كنند و بنابراین نه در حال زندگی می كنند نه در آینده.
اینكه آنها به گونه ای زندگی میكنند كه گویی هرگز نمی میرند و به گونهای می میرند كه گویی هرگز زندگی نكردهاند...
mary- کاربر ویژه
- تعداد پستها : 100
Points : 272
Reputation : 5
Join date : 2009-10-11
نشان
قدرت:
(2/2)
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: داستان کوتاه
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد