مواضيع مماثلة
فیلم فارنهایت 451
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: سينما
صفحه 1 از 1
فیلم فارنهایت 451
۴۵۱ درجهٔ فارنهایت نام فیلمی ساختهٔ فرانسوا تروفو به سال ۱۹۶۶ میلادی است. این فیلم بر اساس داستان بلند ۴۵۱ درجه فارنهایت اثر ری بردبری ساخته شده است.
کارگردان(ان) فرانسوا تروفو
تهیهکننده(ها) لوییس ام. آلن
نویسنده(ها) ژان لوییس ریشارد
بر اساس داستانی از ری بردبری
بازیگران اسکار ورنر
جولی کریستی
سریل کیوزک
فیلمبرداری نیکلاس روئگ
توزیعکننده یونیورسال پیکچرز
مدت زمان ۱۱۲ دقیقه
کشور انگلستان
زبان انگلیسی
علیرغم اینکه بردبری گفته فیلم نسبت به کتاب کمبودهایی دارد، ولی فیلم به خودی خود، بسیار گیرا و خوب ساخته شده و البته خود بردبری هم به خوب بودن فیلم اشاره کرده. آیندهای که بردبری به آن اشاره کرده، آنطور که خودش گفته شاید چندان هم دور نباشد. تلویزیونها! تلویزیونهایی که بردبری آنهمه ازشان بیزار است. او فکر میکند، برنامههای سطح پایین و بیارزش تلویزیون ذهن مردمان را تسخیر میکنند و دیگر کسی به فکر خواندن یک کتاب با ارزش نمیافتد. این چیزی است که همین امروز هم در حال اتفاق افتادن است. اگرچه کسی کتابی را نمیسوزاند، ولی حکمفرمایی تلویزیون و ماهواره و دیگر رسانههای اینچنینی قابل تردید نیست. و شاید در کل نیازی هم به سوزاندن نباشد. وقتی دیگر کسی کتابی نخواند، چه فرقی میکند که سوزانده بشود یا نشود. در فیلم از سویی دنیای بیرون و این آیندهی خاکستری را میبینیم و از سویی هم داخل خانهی مونتاگ را. زندگیای که به ظاهر همه چیزش رو به راه است، ولی بعد میبینیم که همسر مونتاگ خودکشی میکند. خودکشی همسر او روایتگر پوچی زندگی این آدمهایی است که صبح تا شب اسیر تلویزیون هستند. همسر مونتاگ نیز از همین آدمهاست. صبح تا شب پای برنامههای به ظاهر فرحبخش و شاد تلویزیون. یکی از چیزهایی که به عنوان دلایل پلیدی کتابها عنوان میشود، غم انگیز بودن آنهاست. کتابها غم انگیز هستند، پس برای سلامت روانی جامع مضر هستند. در یکی ازسکانسها مونتاگ که دیگر کتابخوان شده، بخشی از دیوید کاپرفیلد(اگر اشتباه نکنم) را برای همسرش و دوستانش میخواند و آنها به شدت تحت تاثیر قرار میگیرند وبه گریه میافتند، بعد همه به حالت قهر خانهی او را ترک میکنند و درباره شیطانی بودن کتابی که اینگونه اشک از چشم آدمی سرازیر میکند، حرفهایی میزنند. اینجاست که شادی و فرحبخشی تلویزیون را در مقابل غمانگیز بودن کتابها قرار میدهد. اما از طرفی هم جوی را که تلویزیون در خانه ایجاد میکند، میبینیم که چقدر تاریک و ماتمزده است. این یکی به نظر من خیلی با توصیفات کتابهای بردبری میخواند. چراغها خاموش هستند و فقط یک تلویزیون گنده روشن است و دو تا مجری احمق در حال اجرای یک جُنگ بیارزش شبانه هستند. و این مثلن قرار است باعث شادی تماشاچیها شود. تماشاچیهایی که به قول بردبری مثل مردگان نشستهاند و فقط نور تلویزیون است که بر چهرهی آنها میافتد.
دریکی از صحنههای فیلم شخصی که در خانهاش یک کتابخانه عظیم پیدا شده، حاضر نمیشود خانهاش را ترک کند و به همراه کتابهایش میسوزد. به نظر من این صحنه شاهکار بود. لحظه به لحظهی سوختن کتابها و سوختن آن زن که میان کتابهایش ایستاده. خودش به همراه کتابهایش میسوزد. واقعا تاثیر گذار است. داشتم فکر میکردم اگر کسی بخواهد کتابخانهی من را آتش بزند، چه حالی میشوم.
کارگردان(ان) فرانسوا تروفو
تهیهکننده(ها) لوییس ام. آلن
نویسنده(ها) ژان لوییس ریشارد
بر اساس داستانی از ری بردبری
بازیگران اسکار ورنر
جولی کریستی
سریل کیوزک
فیلمبرداری نیکلاس روئگ
توزیعکننده یونیورسال پیکچرز
مدت زمان ۱۱۲ دقیقه
کشور انگلستان
زبان انگلیسی
علیرغم اینکه بردبری گفته فیلم نسبت به کتاب کمبودهایی دارد، ولی فیلم به خودی خود، بسیار گیرا و خوب ساخته شده و البته خود بردبری هم به خوب بودن فیلم اشاره کرده. آیندهای که بردبری به آن اشاره کرده، آنطور که خودش گفته شاید چندان هم دور نباشد. تلویزیونها! تلویزیونهایی که بردبری آنهمه ازشان بیزار است. او فکر میکند، برنامههای سطح پایین و بیارزش تلویزیون ذهن مردمان را تسخیر میکنند و دیگر کسی به فکر خواندن یک کتاب با ارزش نمیافتد. این چیزی است که همین امروز هم در حال اتفاق افتادن است. اگرچه کسی کتابی را نمیسوزاند، ولی حکمفرمایی تلویزیون و ماهواره و دیگر رسانههای اینچنینی قابل تردید نیست. و شاید در کل نیازی هم به سوزاندن نباشد. وقتی دیگر کسی کتابی نخواند، چه فرقی میکند که سوزانده بشود یا نشود. در فیلم از سویی دنیای بیرون و این آیندهی خاکستری را میبینیم و از سویی هم داخل خانهی مونتاگ را. زندگیای که به ظاهر همه چیزش رو به راه است، ولی بعد میبینیم که همسر مونتاگ خودکشی میکند. خودکشی همسر او روایتگر پوچی زندگی این آدمهایی است که صبح تا شب اسیر تلویزیون هستند. همسر مونتاگ نیز از همین آدمهاست. صبح تا شب پای برنامههای به ظاهر فرحبخش و شاد تلویزیون. یکی از چیزهایی که به عنوان دلایل پلیدی کتابها عنوان میشود، غم انگیز بودن آنهاست. کتابها غم انگیز هستند، پس برای سلامت روانی جامع مضر هستند. در یکی ازسکانسها مونتاگ که دیگر کتابخوان شده، بخشی از دیوید کاپرفیلد(اگر اشتباه نکنم) را برای همسرش و دوستانش میخواند و آنها به شدت تحت تاثیر قرار میگیرند وبه گریه میافتند، بعد همه به حالت قهر خانهی او را ترک میکنند و درباره شیطانی بودن کتابی که اینگونه اشک از چشم آدمی سرازیر میکند، حرفهایی میزنند. اینجاست که شادی و فرحبخشی تلویزیون را در مقابل غمانگیز بودن کتابها قرار میدهد. اما از طرفی هم جوی را که تلویزیون در خانه ایجاد میکند، میبینیم که چقدر تاریک و ماتمزده است. این یکی به نظر من خیلی با توصیفات کتابهای بردبری میخواند. چراغها خاموش هستند و فقط یک تلویزیون گنده روشن است و دو تا مجری احمق در حال اجرای یک جُنگ بیارزش شبانه هستند. و این مثلن قرار است باعث شادی تماشاچیها شود. تماشاچیهایی که به قول بردبری مثل مردگان نشستهاند و فقط نور تلویزیون است که بر چهرهی آنها میافتد.
دریکی از صحنههای فیلم شخصی که در خانهاش یک کتابخانه عظیم پیدا شده، حاضر نمیشود خانهاش را ترک کند و به همراه کتابهایش میسوزد. به نظر من این صحنه شاهکار بود. لحظه به لحظهی سوختن کتابها و سوختن آن زن که میان کتابهایش ایستاده. خودش به همراه کتابهایش میسوزد. واقعا تاثیر گذار است. داشتم فکر میکردم اگر کسی بخواهد کتابخانهی من را آتش بزند، چه حالی میشوم.
the READER- مدیر فرهنگی
-
تعداد پستها : 314
Points : 930
Reputation : 27
Join date : 2009-09-23
Age : 34
آدرس پستي : turboboy_68@yahoo.com
نشان
قدرت:
(2/2)
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: سينما
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد