ابراهیم در آتش
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: شعر
ابراهیم در آتش
در آوار ِ خونين ِ گرگوميش
ديگرگونه مردی آنک،
که خاک را سبز ميخواست
و عشق را شايستهی زيباترين ِ زنان
که ايناش
به نظر
هديّتي نه چنان کمبها بود
که خاک و سنگ را بشايد.
چه مردی! چه مردی!
که ميگفت
قلب را شايستهتر آن
که به هفت شمشير ِ عشق
در خون نشيند
و گلو را بايستهتر آن
که زيباترين ِ نامها را
بگويد.
و شيرآهنکوه مردی از اينگونه عاشق
ميدان ِ خونين ِ سرنوشت
به پاشنهی آشيل
درنوشت.ــ
رويينهتني
که راز ِ مرگاش
اندوه ِ عشق و
غم ِ تنهايي بود.
□
«ــ آه، اسفنديار ِ مغموم!
تو را آن به که چشم
فروپوشيده باشي!»
□
«ــ آيا نه
يکي نه
بسنده بود
که سرنوشت ِ مرا بسازد؟
من
تنها فرياد زدم
نه!
من از
فرورفتن
تن زدم.
صدايي بودم من
ــ شکلي ميان ِ اشکال ــ،
و معنايي يافتم.
من بودم
و شدم،
نه زانگونه که غنچهيي
گُلي
يا ريشهيي
که جوانهيي
يا يکي دانه
که جنگلي ــ
راست بدانگونه
که عاميمردی
شهيدی;
تا آسمان بر او نماز بَرَد.
□
من بينوا بندگکي سربهراه
نبودم
و راه ِ بهشت ِ مينوی من
بُز روِ طوع و خاکساری
نبود:
مرا ديگرگونه خدايي ميبايست
شايستهی ِ آفرينهيي
که نوالهی ناگزير را
گردن
کج نميکند.
و خدايي
ديگرگونه
آفريدم».
□
دريغا شيرآهنکوه مردا
که تو بودی،
و کوهوار
پيش از آن که به خاک افتي
نستوه و استوار
مُرده بودی.
اما نه خدا و نه شيطان ــ
سرنوشت ِ تو را
بُتي رقم زد
که ديگران
ميپرستيدند.
بُتي که
ديگراناش
ميپرستيدند.
the READER- مدیر فرهنگی
-
تعداد پستها : 314
Points : 930
Reputation : 27
Join date : 2009-09-23
Age : 34
آدرس پستي : turboboy_68@yahoo.com
نشان
قدرت:
(2/2)
پزشکی :: از گوشه کنار :: فرهنگی-هنری :: شعر