پزشکی
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
مواضيع مماثلة

    سیاه کوچکم!بخوان

    اذهب الى الأسفل

    سیاه کوچکم!بخوان Empty سیاه کوچکم!بخوان

    پست من طرف sepandar الخميس نوفمبر 05, 2009 7:52 am

    کلاغ لکه ای بود بردامن آسمان وصله ای ناجوربرلباس هستی.صدای ناهمواروناموزونش،خراشی بود برصورت احساس.باصدایش نه گلی می شکفت ونه لبخندی بر لبی می نشت.صدایش اعتراضی بودکه در گوش زمین می پیچید.کلاغ خودش را دوست نداشت.بودنش را هم.کلاغ از کاینات گله داشت.کلاغ فکر می کرددر دایره قسمت نازیبایی تنها سهم امست.کلاغ غمگین بودوباخودش گفت:"کاش خداونداین لکه زشت را اززمین می زدود."پس بالهایش را بست ودیگر آواز نخواند.خدا گفت:"عزیز من!صدایت ترنمی است که هر گوشی شنوای آن نیست.اما فرشته ها باصدای تو به وجد می آیند.سیاه کوچکم!بخوان فرشته ها منتظرند."ولی کلاغ هیچ نگفت.خدا گفت:"تو سیاهی.سیاه چونان مرکب که زیبایی رااز آن می نویسند.وزیبایی ات را بنویس.اگر تونباشی آبی من چیزی کم خواهد داشت.خودت را از آسمانم دریغ مکن."وکلاغ بازخاموش بود.خدا گفت:"بخوان،برای من بخوان،این منم که دوستت دارم.سیاهی ات راوخواندنت را."وکلاغ خواند.این بار عاشقانه ترین آوازش را.خدا گوش دادولذت بردوجهان زیبا شد...

    عرفان نظر آهاری،کتاب بالهایت را کجا جا گذاشتی
    sepandar
    sepandar

    P87



    الثعبان
    تعداد پستها : 45
    Points : 99
    Reputation : 2
    Join date : 2009-10-11
    Age : 35

    نشان
    قدرت:
    سیاه کوچکم!بخوان Left_bar_bleue2/2سیاه کوچکم!بخوان Empty_bar_bleue  (2/2)

    بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

    بازگشت به بالاي صفحه

    - مواضيع مماثلة

     
    صلاحيات هذا المنتدى:
    شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
    whats happen?